عصفور

عصفور

به هرحال فکر می کنم فارغ از علاقه، هر انسانی به نوشتن و جایی برای نوشتن نیاز داشته باشد.
اینجا، برای من همان است.

*عصفور گنجشک است، همین قدر فراوان، همینقدر مفت، اما آیا همیشه هرچیز فراوانی بی‌ارزش است؟

آخرین مطالب

۱ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

تصاویری در ذهنم از برخی مناظر دلپذیر هست که گهگاه درونم مرور می‌شوند و حالتی عجیب در دلم ایجاد می‌کنند. یکی از آن‌ها منظره دشتی وسیع است از بالای کوهی نه‌چندان بلند،‌ جایی که دقیقا می‌دانم کجاست. در یک روز بهاری و دلپذیر که رگبارهای گاه گاه مرطوبش کرده. دشت پر است از قالب‌های مستطیلی سبز که گندم یا جو یا کلزاهای جوان هستند و مستطیل‌های قهوه‌ای که زمین‌های شخم‌شده و آماده برای کاشت ذرت یا چقندر یا هر کشت پاییزی دیگر. دشت گله گله از نوری که از لابلای ابرهای پنبه‌ای فرار کرده روشن است و اغلب اما در سایه پررنگ‌تر. شهر کوچکی در دورترهاست و روستای کوچک‌تری پای تپه‌ای در نزدیک‌تر. من با گروهی هستم و یک تفنگ شکاری در دست و از نسیم سرد تنم می‌لرزد و به منظره خیره. آه از این تصویر، کاش یکبار دیگر به عمرم تجربه‌اش کنم...

  • Osfur