چای تلخ
يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۱۷ ب.ظ
- چه هوایی شده، هر شهری باران ببارد اصلا بهترین شهر دنیاست. غصه نمیخوری چرا کلاست تشکیل نشده و نمیتوانی این صبح دل انگیز را تجربه کنی؟
- باز این شاعر مجنون شروع کرد، یا از خوبی و بدی هوا حرف میزند یا پرنده ها و منظره غروب.
- به نظر تو مهم ترین دغدغه خزایی چیست؟
- حتما گربه های دانشگاه( و ریسه میرود)
- به نظر من که فلسفه است، آن هم فقط با استاااااد هوشنگی( و با خنده مخلوط به بی حالی خاص خودش چایش را هورت میکشد.)
.
.
.
ادامه پیدا میکند، تا کم کم خسته شوند، لقمه توی دهنم از بس جویده شد که بی اراده سر میخورد ته گلوم.
- قند را به من میدهی؟
قند را میدهد، چای اما از دهان افتاده. اما خب چیزی نمیگویم، سرش میکشم. کلاس حسابی دیر شده.
+آدم اگر چیزی را که دوست داشت جار زد، باید منتظر لگدمال شدنش هم باشد اگر توان دفاع از آنرا ندارد، و مگر میشود از لذت هوای باران خورده اول صبح دفاع کرد؟
++خوب است اما، میشود گریست و این پناه را از مادر داریم، خدا روضه های فاطمیه را از ما نگیرد.
- ۹۶/۱۱/۲۹