عصفور

عصفور

به هرحال فکر می کنم فارغ از علاقه، هر انسانی به نوشتن و جایی برای نوشتن نیاز داشته باشد.
اینجا، برای من همان است.

*عصفور گنجشک است، همین قدر فراوان، همینقدر مفت، اما آیا همیشه هرچیز فراوانی بی‌ارزش است؟

آخرین مطالب

استاد فلسفه

شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۱۷ ب.ظ

استاد فلسفه‌ای که دو تا گلدان، بنسای جوان کوچک پشت پنجره اتاقش گذاشته و به خط شکسته زیبا و مسحور کننده اش شعری از افسانه نیما را به قفسه لبالب از کتابش چسبانیده که؛

«گل ز یک تندباد بیمار است

خس به صد سال طوفان ننالد»

استاد فلسفه نیست، شاعری است که ردای استادی فلسفه تن کرده و عینکش را روی نوک دماغش گذاشته و از اسپینوزا حرف می‌زند و قاه‌قاه می‌خندد.

استاد فلسفه‌ای که قاه‌قاه می‌خندد و شوخی می‌کند و دانشجوی یک لا قبایی مثل من را به یک صبحانه مختصر دعوت می‌کند و بعد هم هنگام رفتن تا دم در بدرقه می‌کند. استاد فلسفه نیست که! عاشقی است که تهش نصیحت پدرانه می‌کند و دست دانشجو را محکم می‌فشارد و لبخند می‌زند.


+از پله ها که پایین می‌آیم بی‌وقفه لبخند می‌زنم.

فکر می‌کنم، شاید بشود روزی استاد فلسفه شد، حتی اگر‌ حقوق خوانده باشی.

++کلاس قواعد عربی هوا شد و غیبت خوردم، اما می‌ارزید، چه جور هم می‌ارزید!

+++دیروز مصاحبت با شاگرد علامه و امروز مصاحبت با شاگرد سروش! چه حسنی کرده‌ام که مستحق این پاداش‌ها هستم؟:)

++++تو مپوشان سخن‌ها که داری... (از افسانه‌ی نیما)



  • ۹۶/۰۹/۱۸
  • Osfur

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">