- ۰ نظر
- ۲۹ مهر ۹۷ ، ۱۲:۳۴
اگر به جز جزءاش فکر کنم شرماور است ولی در مجموع قابل افتخار!
چطور میشود چیزی که به شکل جزئی شرم آور است در مجموع قابل افتخار باشد؟
ترانه ی این موزیک (بازگشت به اوگبار) برگرفته از داستان کوتاهی اثر "خورخه لوئیس بورخس"، نویسنده معاصر آرژانتینی است. داستان درباره ی یافتن شهری افسانه ایست که مردمش در آن زندگی ایده آلی داشتند.
تم داستان در رابطه با ایده آلیسم گرایی "برکلی" و اعتراض در برابر توتالیتاریسم است. "اوگبار" نام منطقه ایست خیالی که داستان نیز بر افسانه ای بودن آن صحه میگذارد. همچنین این قطعه الهام بخش نقاش معاصر "روث آرچر" برای کشیدن تابلوی زیبایی بر اساس آن بوده است (نقاشی پایین).
این موضوع بار دیگر تاثیرات درهم تنیدگی هنر را به ما یاد آور میسازد.
[چند وقتی بود دنبالش می گشتم، آخرین بار گمانم زمستان دو سال پیش بود که ریک میلر قوت غالب شبهایم بود و جنگیدن برای بازگشت! حالا هم من دوباره مثل همین مرد عرب آفتاب سوخته ی توی این نقاشی ام که سر و صورتش را پوشانده، با هدفونش ریک میلر گوش می دهد و با اسبش قدم قدم و بی اعتنا به اوگبار باز می گردد.]
سلامش میدم، با لبخند و بلند جوابمو میده و میگه «صبح بارونیتون بخیر!»
همینطور که کفشمو از جاکفشی در میارم با همون صدای گرفتهی اول صبح میگم: «فقط بارون میتونه صبح شنبه رو قابل تحمل کنه.»
با همون لبخندش بهم نگاه میکنه و همدردانه میگه: «صبح شنبه بین کارگرا هم منفوره، فقط همین بارون میتونه بشوره ببره.»
_چه بوی نم خاکی میاد!
از پله ها پایین میام، هنوز داره بارون میاد.
[از خدمهی بلوک بود، میانسال با قد کوتاه و لباس آبی و سبز بچههای تاسیسات]
نه چندان بزرگم
که کوچک بیابم خودم را
نه آنقدر کوچک
که خود را بزرگ
گریز از میانمایگی
آرزویی بزرگ است؟
[قیصر]