صبح شنبهی بارونی
شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۳۶ ق.ظ
سلامش میدم، با لبخند و بلند جوابمو میده و میگه «صبح بارونیتون بخیر!»
همینطور که کفشمو از جاکفشی در میارم با همون صدای گرفتهی اول صبح میگم: «فقط بارون میتونه صبح شنبه رو قابل تحمل کنه.»
با همون لبخندش بهم نگاه میکنه و همدردانه میگه: «صبح شنبه بین کارگرا هم منفوره، فقط همین بارون میتونه بشوره ببره.»
_چه بوی نم خاکی میاد!
از پله ها پایین میام، هنوز داره بارون میاد.
[از خدمهی بلوک بود، میانسال با قد کوتاه و لباس آبی و سبز بچههای تاسیسات]
- ۹۷/۰۷/۱۴