عصفور

عصفور

به هرحال فکر می کنم فارغ از علاقه، هر انسانی به نوشتن و جایی برای نوشتن نیاز داشته باشد.
اینجا، برای من همان است.

*عصفور گنجشک است، همین قدر فراوان، همینقدر مفت، اما آیا همیشه هرچیز فراوانی بی‌ارزش است؟

آخرین مطالب

...

جمعه, ۸ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۲۰ ق.ظ

این کلمات را شاید هنگام صبحانه ات بخوانی یا ظهر، موقعی که گرمای اهواز مثل گرمای بهار شهرمان است. اما من اینها را وقتی نوشته ام که دستهام یخ زده بودند و پاهام.

بسیار حرف زده‌ام، چه امشب چه دیشب. شاید زیاده. ولی میدانم هیچ سیری نداره.

باز هم حرفی هست. اینبار شاید از سر اضطراب. وگرنه زیاد، بسیار زیاد حرف زده‌ام. اینبار حرفی هست از اینکه تا چه حد حساس شده‌ام. شاید همان که تو می‌گفتی عین پسربچه‌‌ها. پسربچه‌ای مشتاق، با شوقی که نمیداند چطور باید نگهش دارد و از جانش مدام سرریز میکند. 

البته اینها مقدمه است و شاید بی ربط تا بگویم عاشق تاب رنجوری محبوب ندارد. حتی اگر خیال کند که محبوب ذره ای رنجیده، حالش می‌شود بکپارچه آشفتگی.  تلخی میشود شب بیداری و میرود توی جانش. 

تاب نمی‌آورد. 

در خود مچاله می‌شود اگر بخواهخد لحظه‌ای رنجورتان کند. یا حتی به آن فکر کند.

اما لبخندی از ته دل، همانها که گونه هاتان را چال بیاندازد برای رفع همه  این مچاله گی ها کافیست.

میدانی؟ حتی خیالش هم میتواند کارساز باشد...


  • ۹۶/۱۰/۰۸
  • Osfur

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">