کی چشم باز کردم؟
آدم چشم باز کرد: حوا را دید در پیش وی نشسته چون صد هزار نگار!
دلش به وی مایل گشت؛ آهنگ او کرد.
جبرئیل آمد، گفت: «مه یا آدم! که او تو را حلال نیست تا ملک او را به تو دهد.»
آدم گفت: «پس تو شفیع باش تا او را به من دهند که همه دلم حب او گرفت.»
جبرئیل بازآمد، گفت: «یا آدم، خدای او را به نکاح درست به تو داد. کاوین نقد کن!»
گفت: «کاوین او چیست؟»
جبرئیل گفت: «کاوین حوا آن است که ده بار بر نبی امی عربی هاشمی، محمد، صلوات دهی.»
چون آدم صلوات گفت، جبرئیل دست حوا گرفت و فرادست آدم داد.
[کتاب قاف، بازخوانی زندگی آخرین پیامبر از سه متن کهن فارسی، به ویرایش یاسین حجازی/صفحه۱۸۶]
+این قاف یکی از آن دو رزقی بود که از جانبی که حسابی بر آن نداشتم رسید. سبک، به وقت بین الطلوعین آخرین صبحی که گذشت، و همدمم بود در خلوتی لذیذ که امروز فراهم شد و چه لذیذتر که ۱۱۰۰ صفحه است و بسی مانده تا این همراهی پایان یابد.
++چه نثری، کاش میشد با همین شیوه سخن گفت!/ دریغا کو همصحبتی؟ کو حوصله سخن گفتنی؟
- ۹۶/۱۰/۱۳