Nostalgia
امروز موسیقیای از از نیما امین گوش میدادم، به نام نوستالژی[nostalgia]، از موسیقی چیزی یادم نیست جز ریتم کندش و اینکه نوشته بود سبکش نئوکلاسیک است. چیزی از اینها نمیفهمم اما آن چیزی که گمانم خوب در خاطرم بماند معنای واژهی نوستالژی است.
نوشته بود که؛
[دلتنگی برای میهن
احساس غربت
روانشناسی: حسرت گذشته]
و عجیب آنکه هر سه هست، هر سه توی قلبم بود و هر سه میآمدند و میرفتند و از کنارههای هدفون لبریز میشدند.
چه شد؟ نمیدانم! اما وطن را بین اشعار امیرخسرو دهلوی جست و جو کردم، شاید در پی معناش. و غزلی یافتم مثل نوستالژی، با همان حال خواندمش و ضبطش کردم. و گذاشتمش گوشهای تا بعد ها یادش بیافتم.
+حالا همان بعدهاست. گوش میدهم به لحن خودم و از آن خیلی چیزها میفهمم/ [یادداشت بالا از روزهای آخرین رمضانی است که گذشت، حدودا تیر و خرداد ۹۶.]
++مرا چه شده که حال خوب را در آنچه گذشته جست و جو میکنم؟
+++ نوستالژی نیما امین؛ دریافت
++++و آن غزل امیرخسرو؛
تو رفته ای و ز تو نامهای به من نرسد
چگونه قصه دردم به مرد و زن نرسد؟
دلم که می پرد اندر هوای تو مرغی ست
که از وطن برود، باز در وطن نرسد
مرا کشی و نپوشی به عیب من دامن
شهید را چه تفاوت، اگر کفن نرسد
گرفت گریه من دامن تو، مسکین چشم
اگر ز یوسف ما بوی پیرهن نرسد
چنان همی رود اشکم که گر گشایی تیر
به چشم من رسد، اما به اشک من نرسد
بماند در شکن گیسوی تو دل، هشدار
که آتش دل خسرو بدان شکن نرسد
- ۹۶/۱۰/۱۵