عصفور

عصفور

به هرحال فکر می کنم فارغ از علاقه، هر انسانی به نوشتن و جایی برای نوشتن نیاز داشته باشد.
اینجا، برای من همان است.

*عصفور گنجشک است، همین قدر فراوان، همینقدر مفت، اما آیا همیشه هرچیز فراوانی بی‌ارزش است؟

آخرین مطالب

شب

دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۸:۱۳ ق.ظ

از دیشب خاطره‌ای دور یادم مانده، از آب پرتقالی که میلاد برام گرفته بود تا سید و علی که پاهام را توی تشت پاشویه می‌کردند. و تصویر گنگ ماشین روح الامین که یخ زده بود و گاز میداد تا برسیم به درمانگاه. حسابی ضعف کرده بودم. دیشب قدر یک ماه کش آمده بود، چند باری بیدار شدم از سردرد، یکبار هم از داغی تنم، یکبار هم پاهام یخ زده بود همه به فاصله های یک ساعته یا کمتر. عرق میکردم، داغ میشدم، یخ میزدم... اما خب میدانی هرچند سخت، اما تجربه جالبی بود که شاید کمتر پیش بیاید. آدم وقتی می‌بیند اینهمه ضعیف است خیلی چیزها دستگیرش می‌شود و من حالا حال کسی را دارم که خیلی چیزها دستگیرش شده:)



+راستی چقدر دوستان خوبی دارم. حتی محمود که آنهمه با هم دعوا کردیم و تهش از اتاقمان رفت، دیشب آنچنان نگران بود و میدوید که انگار نه انگار که منم، که انگار برادرش یا حتی از آن نزدیکتر.
  • ۹۶/۱۱/۰۲
  • Osfur

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">