دلتنگ
دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۵۳ ب.ظ
پنج شنبه که آخرین امتحانم را بدهم یک راست میروم سمت پل مدیریت و بی آرتی تا ترمینال جنوب میبردم، از آنجا هم مترو تا ایستگاه مرقد و از آنجا هم پاهام میکشانندم تا سر سنگ سفیدی که رویش نوشته «هنر آن است که پیش از مرگ بمیراندت...» بعدش هم نه سر قبر چمران، نه همت، نه هیچ کس دیگر، نه حتی سر مزار معطر حاج احمد میروم و مستقیم مسیری را که آمده بودم برمیگردم، یعنی فقط آمده بودم ببینمت و همین. یعنی فقط تو را ببینم... و همین. یعنی اینکه دیدن دیگران بماند برای یک وقت دیگر و همه اینها یعنی من فقط دلتنگ تو بودم سید، بی هیچ حرف دیگری.
+و اینطور شد که تعطیلی بین دو ترم را خوابگاه میمانم، لااقل بیشتر از نیمیش را و اگر توانستم مادر را راضی کنم خب چه بهتر که همهاش را:)
++به وعدههاتون عمل کنید دیگه، آخه یعنی چی این اوضاع؟؟؟ مگه قرار نبود توی دی ماه «دریا کجاست» رو منتشر کنید؟ پس چی شد؟ :/
+++ [با این با تو بیگانه ماندن رودم تالاب است] [چونان ماهی در تنگ تنگی عمرم بر آب است]
- ۹۶/۱۱/۰۲