انا معکم این ما کنتم
جمعه, ۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۳۳ ق.ظ
حال شاید بد، سینه شاید تنگ، دل اگرچه نگران، و دستانم هرچند ناتوان و ضعیف. همدم و همراه و عصای دستی دارم، عزیزی، ملجایی، پناهگاهی زیر این همه بمباران. خلوتی دارم، خرده دلی...
+به تو؛
همه مرا منع میکنند، حتی گاه عقلم، که خطابت کنم، که بگویم دوست داشتنی من، که بگویم، جانم، که بگویم... منعم میکنند، عده ای میگویند معقول باش اینها لحظه ای هست، لحظهای نه، میگویند ناپایدار است، عده ای هم میگویند حالا وقتش نیست، زبان به کام بگیر، دل را افسار کن، جان را زندانی. ولی... یا عقل من دچار جنون است و من ابلهم یا... ولی ببین، اینها صادقانه ترین است، این نجواها. مدتهاست که نجواست. نجوای من، انگونه که نه عقل و عقلا بشنود و نه حتی تو. نجوای من است گوشهای سرد، در مسیر کوهنوردی، در میان شلوغی یک مهمانی، پیش از خواب، هنگام بیداری... نجوای من است که مدتهاست خطابت میکند، و نمیخواهد حتی خطابش را بشنوی... مبادا لحظهای مکدر شوی. مبادا جانت لحطهای رنجور شود. مبادا... این صادقانه ترین نجواست... آنچه نمیشنوی صادقانه ترین است... گوش کن، میشنوی؟
- ۹۷/۰۱/۰۳