خطابه
يكشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۴۹ ب.ظ
همینطور که با نی ظرف خالی شکلات داغش بازی میکرد، بدون اینکه نگام کنه یکی از اون خطابه هاشو شروع کرد.
_ تو برای هر واژه معنایی که خودت میخوای رو داری، با جزئیات و ریز، این گاهی کلافم میکنه اما خب ویژگی جذابیه، دوسش دارم.میدونست من کلی از اینطور مکالمه ها لذت میبرم برای همین هم زیاد از اینجور حرفا نمیزد. نگاش کردم، اما اصلا حواسش نبود.
_ تو از این ویژگی های جذاب نداری؟
_ چرا، اگه باهوش باشی، میتونی بفهمیشون. البته تو باهوشی ولی خب معمولا دقت نمیکنی.
_ اگر مهم بود، دقت میکردم. حالا نمیخوای بگی؟
_ خب من معمولا چیزا رو تقسیم میکنم. اینکارو دوست دارم.
عصبی به نظر میرسید، منم توی این وقتا بیشتر عصبیش میکردم.
_ خب یکی از این تقسیم هات رو بگو.
_ کلافه میشی.
_ مهم نیست، هست؟
_ خب قطعا نه. بزار یه تقسیم بندی رو بگم که تو توش باشی، شاید کلافت نکنه.
_ نمیخوام من موضوع حرف زدنت باشم.
_ مهم نیست. من اینطور میخوام.
_ هرجور راحتی.
سرشو بالا گرفت و این بار عصبی و چشم و تو چشم من شروع کرد به یه خطابه دیگه.
- ۹۷/۰۱/۰۵