عصفور

عصفور

به هرحال فکر می کنم فارغ از علاقه، هر انسانی به نوشتن و جایی برای نوشتن نیاز داشته باشد.
اینجا، برای من همان است.

*عصفور گنجشک است، همین قدر فراوان، همینقدر مفت، اما آیا همیشه هرچیز فراوانی بی‌ارزش است؟

آخرین مطالب
اینکه چگونه یک هنرمند تبدیل به اسطوره می شود، واقعا فرآیند پیچیده ای است. ولی من گمان می کنم این فرآیند اگر چه ممکن است تا یک جایی منطقی و معقول باشد و بر اساس قوت آثار او ولی از یک جایی به بعد صرفا یک جو روانی غیر معقول است که عین یک ابر سربی روی سر هر کس که اسم آن هنرمند را می شنود می نشیند و مثلا وقتی شنیدی استنلی کوبریک توی سرت استنلی کوبریک ده دوازده بار با طمطراق تکرار می شود که استنلی کوبریک!!!
اما آیا این باعث می شود که به مرور سلیقه ی ما هم جهت پیدا کند؟ مثلا ممکن است برای کسی که اصلا شعر قدما را دوست نداشته باشد حافظ به خاطر اسمش تبدیل به شخصی دوست داشتنی بشود؟ البته درباره اینکه سلیقه چیست و از کجا ناشی میشود میتوان کلی حرف زد ولی علی الحساب به نظرم چنین نیست که این جو بتوان یک لذت واقعی برای ما ایجاد کند! من فکر می کنم برای ما خیلی راحت پیش می آید که از آثار افراد بزرگ لذت نبریم، مثلا جنگ و صلح بخوانیم و احساس انزجار کنیم یا بتهوون گوش کنیم و سردرد بگیریم و این خیلی هم طبیعی است. ولی به نظرم آن چیز غیرمعقول که از یک جایی به بعد مانع سقوط اینطور افراد می شود و اسطوره بودن یک سری هنرمند را تضمین می کند صرفا احترام مخلوط با ترس از تمسخر سایرین است که حالا با گسترش ارتباطات و فضاهای مجازی فشار بیشتری را بر مخاطب امروز، چه عام و چه خاص تحمیل می کند. وگرنه چطور می شود همه حافظ را دوست داشته باشند؟
به هر حال من فکر می کنم شاید بد نباشد گاهی به جای تمجید از سر ترس و هماهنگی با جماعت کمی تامل کنیم! آیا من از حافظ لذت می برم؟ آیا غلاف تمام فلزی کوبریک واقعا یک شاهکار است؟ و خیلی سوال های دیگر که میشود پرسید! اینطور شاید هم بتوانیم بیشتر لذت ببریم و هم فضایی ایجاد کنم تا مگر ما هم اسطوره های زمان خودمان را داشته باشیم.



[بعد از دیدن غلاف تمام فلری کوبریک طی همین چند روز پیش فکر کردم واقعا چرا باید خودم رو مجبور کنم که از کوبریک لذت ببرم؟]
  • ۹۷/۰۴/۰۷
  • Osfur

نظرات  (۵)


چه جالب
در سیر دیدن فیلم‌هایی که استاد نادر طالب‌زاده در کلاس نقد سینمای تاریخ‌ساز درباره شون حرف زده، رسیدم به غلاف تمام فلزی و هنوز ندیدمش که این پست شما رو خوندم
موافقم نباید ترسید از اینکه نظری داشته باشیم خلاف نظر همه
ولی نکته‌اش اینه که بعضی وقتا تمجید از چنین فیلم‌هایی به عنوان فیلمی که ازش میشه لذت برد نیست
مثلا سر دیدن اینک آخرالزمان من نابود شدم تا تموم شد
و هیچ‌وقت اگه کسی ازم بپرسه چی ببینم اینو توصیه نمی‌کنم ببینه
ولی برای درک پیام فیلم به نظرم این رنج در طول مدت دیدن فیلم ضروری بود
اگه خسته و عصبی و داغون نمی‌شدی 
اگه احساس نمیکردی همه چی داره چقدر کند و بد و کسل کننده و بعضی وقتا به شدت بی‌معنی ولی وحشتناک پیش میره اون حسی که باید رو نسبت به جنگ ویتنام پیدا نمی‌کردی و وضع اون ژنرال رو درک نمی‌کردی
خب از این جهت که بهش نگاه می‌کنم این فیلم شاهکاره 

یعنی میگم این مهمه که "چه کسی" به یک فیلم میگه شاهکار و "چرا" میگه
پاسخ:
حرف کاملا درستیه،   والبته خیلی به انگیزه‌ و انتظاری که از فیلم علی الخصوص یه شاهکار داریم برمی‌گرده. هرچند یه شاهکار گمون نکنم هیچ وقت بتونه یه چیز کسل کننده باشه که صرفا معانی بلندی رو با خودش میکشه. به هرحال یه شاهکار باید حقیقتا جمیع تمام خصائص یه شاهکارو داشته باشه و تو زمینه فیلم گمون نکنم هیچی مهم تر از جذابیت و گیرایی برای مخاطب وجود  داشته باشه وگرنه انتقال پیام هم واقعا ممکن نمیشه.

این حاج نادر و سیدمرتضی هردوتا شیفته ی کوبریکن، گمونم بیشتر هم به خاطر فن کارگردانی باشه تا چیزای دیگه، ولی خب چندان از وجوه فنی فیلم سردرنمیارم ولی به عنوان یه مخاطب ترجیح میدم از اسکورسیزی و مل گیبسون لذت ببرم تا کوبریک و امثالهم.
درسته
داشتن سلیقه فردی مهمه به شرطی که زوی نظر خودمون پافشاری نکنیم و برای ارتقای اون تلاش هم بکنیم
گاهی دیدم آدمهایی رو که با یه علاقمندی های عمومی مخالفت میکنن و وقتی پای نظرشون میشینی میبینی به شدت سطحی و بدون سواد لازم با اون مقوله برخورد کردن و اصرار دارن سلیقه من همینه ‎(:‎

پاسخ:
اینم حرف درستیه، حالا که فکر میکنم می بینم واقعا وجوه متعدد میتونه داشته باشه این قضیه که من قطعا ناقص و تک بعدی دیدمش. به هرحال این یه حکم کلی نیست ولی خب اتفاق افتادنش متداوله.  به گفته شما میتونه گاهی همین لبراز سلیقه شخصی از سر تعصب و خودخواهی باشه که واقعا بی جهته. ولی به نظرم پیروی از سلیقه عامه و به دروغ لذت بردن و لذتبخش خوندنش هم از همون خودخواهی و تعصب نشات میگیره که اینبار به شکل دیگه ای بروز می‌کنه.
به هرحال بحث قابل تاملیه. ولی شاید فعلا بهتر باشه که سلیقه خودمون رو داشته باشیم البته بدون انکار باقی سلیقه ها. اینطور راه کمال خودمون رو که باعث میشه سلائقمون به هرحال تغییر کنن هم نمیبندیم.
بعد هم میشه درباره رویه معمول و نقد کلیت سلائق و ریشه هاش نشست و حرف زد.

به نظرم توی مثالی که من زدم انتقال پیام با انتقال حس اتفاق می‌افتاد
یا مثلاً برای من یه مثال خوب دیگه از این وضع فیلم دانکرک بود
بعد گذشت یه مدت قابل توجه از فیلم 
توی آب دست و پا زدی و خیسی و خسته ی خسته و آرزو داری فیلم رهات کنه بری یه جای گرمِ خشک پیدا کنی و بخوابی...
بازم دوست داری از فیلم خلاص شی ولی این حس رو خود فیلم تونسته اینقدر خوب بهت انتقال بده
دیگه اینجوری نمیشه گفت فیلم کسل‌کننده بوده ولی معنا هم داشته
اون کسالت ناشی از گیرایی خود فیلمه...خود فیلم این هنر -و البته این هدف- رو داشته که بتونه به تو اینهمه احساس بد رو یک جا بده:)
به خاطر همین وقتی توی فیلم یکی از سربازای کم سن و سال می‌گفت میخوام برم خونه با تمام وجودم درکش می‌کردم

درباره غلاف تمام فلزی و کوبریک بعد دیدن فیلم و نقدش میام می‌نویسم
ولی اونچه که تا الان فهمیدم اینه که اتفاقاً علاقه طالب زاده به این فیلما واقعاً خیلی فراتر از وجوه فنی شونه..هرچند اونا رو هم تحسین میکنه
درباره کاپولا و الیور استون به خاطر اینک آخرالزمان و متولد چهارم جولای که اینطور بود
پاسخ:
این حرف رو کم نشنیدم ولی اینطور که شما می گید دیگه هیچ معیاری برای اینکه بگیم این فیلم خوبه یا نه نمیشه داد.
فیلمی که خسته کننده است، باید خسته کننده می بوده، جون کارگردان خواسته، فیلمی که ریتمش زیادی تنده حتما خواسته کارگردان بوده.
به هرحال هر فیلمی یه احساسی رو انتقال می ده ولی باید معیاری باشه که بشه گفت ارزشیابی کرد، و گمون نکنم همه چی اینقدر نسبی باشه.

خب به نظرم بازم معیار داریم
معیار اینه که حسی که از فیلم به آدم انتقال پیدا میکنه مطابقت داشته باشه با هدف ساخت فیلم 
مثلاً ایکس میخواد نشون بده جنگ اعصاب خورد کنه یه فیلمی میسازه که مخاطب وقتی داره صحنه های جنگ رو می بینه اعصابش خورد بشه یعنی فیلم اینقدر تونسته مخاطب رو درگیر خودش بکنه که او خودش را در اون صحنه می‌بینه و مثل شخصیت‌های فیلم اذیت میشه
ممکنه ما بعد از دیدن یه فیلم تا مدتی درگیر یه حس باشیم و بعدش اون حس از وجودمون بره ولی به نظرم ما بعدتر بارها و بارها حسی که تجربه کردیم رو به یاد میاریم
حال اینکه اگه همین ایکس با اون هدف فیلمی رو بسازه ولی ما رو از نظر حسی درگیر نکنه و مثلا در طول فیلم خوشحال و خندون باشیم هیچوقت بعدها با یادآوری اون فیلم نخواهیم گفت واای جنگ چقدر اعصاب خورد کن بوده! 

اگر گیرنده همون چیزی رو دریافت کنه که فرستنده خواسته، یعنی فرستنده کارشو خوب بلد بوده و از ابزارهای مناسبی استفاده کرده
اما آیا همیشه اگر فرستنده (کارگردان) بتونه این کارو بکنه، فیلمش شاهکاره؟ خب بستگی داره به همون که شما گفتین. شما از یه شاهکار چه انتظاری دارین و به چی میگین شاهکار.
یه فیلمی که سراسرش دروغ و گمراهیه هم میتونه شاهکار باشه اگه ملاک‌مون صرفاً همین توان انتقال باشه

ولی خب شما میتونید بگید ع اگر این فیلم خسته کننده بود هدف خود کارگردان همین ایجاد خستگی بوده؟ خب باشه خیلی هدفش مزخرفه! 
پس می‌بینید که به سادگی میشه ارزشیابی کرد:)

پاسخ:
این شاید تا حدودی درست باشه
ولی من گمون می کنم جذابیت و میخکوب کردن مخاطب از ویژگی های اصلی و از معیارهای ذاتی سینماست و این با خوشحال و خندون بودن یا ناراحت بودن متفاوته و با هر کدوم از اونا قابل جمع. جنگ کسل کننده است؟ خب اینو می شه تو نجات جان سرباز رایان هم حس کرد، یا میشه توی فارست گامپ کاملا فهمیدش و از طرف دیگه خسته هم نشد.
به هرحال بازم میشه بیشتر دربارش فکر کرد و حرف زد.

فیلم کوبریک رو هم دیدم
من دوست داشتمش
ولی خب دفاعی از شاهکار بودنش ندارم و اگرم داشتم بازم شما محق بودید ازش لذت نبرید و شاهکار ندونیدش
اینم نقدی که حرفشو زدم
البته ویرایش نشده و یه قسمتاییش که خیلی فنی بود هم نیست اینجا اما بعضی نکاتش شاید براتون جالب باشه:
http://s9.picofile.com/file/8330956118/3_%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%81_%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85_%D9%81%D9%84%D8%B2%DB%8C.docx.html
پاسخ:
ممنون، فرصت کنم حتما می خونم:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">