هرچه دویدم جاده از من پیشتر بود
دوشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۴۵ ب.ظ
«اینرورها که می گذرد شادم»
قیصر می خوانم و قیصر می خوانم، گاهی چند آیه ای قرآن. اینها زندگی است باقی روزمرگی.
پیش از این تلاش می کردم روزمرگی را کمی رنگ زندگی بزنم، اما کدام گنجشک رنگ شده ای مانند قناری آواز می خواند؟
گیرم که آواز هم خواند، چگونه قفس را تحمل کند؟
راستی تو می دانی «چرا مردم قفس را آفریدند؟»
بیچاره قناری ها که از قفس، بیچاره زندگی که از قناری بودن و بیچاره روزمرگی که از تکرار، خسته، خستهی خسته است.
و تو خسته روبرویم می نشینی؛
می پرسم: «فرصت برای حرف زیاد است»؟
راستی «خودمانیم، بگو، این همه...»
«اما اگر گریسته باشی...
آه»
«حال سؤال و حوصلهی قیل و قال کو؟»
[هرچند گفتنش احمقانه، تمام کلمات گیر کرده بین گیومه و تیتر از قیصر است.]
- ۹۷/۰۵/۱۵