عصفور

عصفور

به هرحال فکر می کنم فارغ از علاقه، هر انسانی به نوشتن و جایی برای نوشتن نیاز داشته باشد.
اینجا، برای من همان است.

*عصفور گنجشک است، همین قدر فراوان، همینقدر مفت، اما آیا همیشه هرچیز فراوانی بی‌ارزش است؟

آخرین مطالب

شعر، سلف، اخبار و دم پختک

سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۴۶ ب.ظ

اخبار را پی نمی گیرم. به قول احمد، گه معتکف پیستک و گه ساکن تختم...

راستی احمد، احمد! مرا توی سلف دید و گفت که چشمانش! ماتم برد، تو از کجا شنیده ای؟ گفت که نخود در دهان معلمی خیس نمی خورد. یادم امد شعر را برای معلمی فرستاده بودم تا نقد کند. بعد گفت که بخوان. گفتم ندارمش. گفت من که دارمش. و خودش خواند، با چه شوقی هم. تهش هم گفت از شعرهات نسخه ای برای خودت بردار اقلا. گفتم کدام شعر؟

داشتم میگفتم،اخبار را پی نمی گیرم. مبین پیام داده بود تو که کردی برای کرمانشاه حتما چیزی بنویس. توضیحش دادم که اولا من کرد نیستم، دوما کرمانشاه؟ گفت فاجعه است، دلم لرزید!

داشتم میگفتم، احمد گفت همین بیت های شرحه شرحه را. گفتم بیخیال. گفت باشد بیخیال. اصلا بیا شعر بخوانیم و عین شعر را طوری غلیظ گفت انگار هر چه تا به حال خوانده بودیم شعر نبوده است. گشت و‌این غزل قیصر را خواند که؛

می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را 

می‌جویمت چنان که لب تشنه آب را

گل از گلم شکفت و لبخند دوید به صورتم. از بر ادامه دادم؛

محو توام چنان که ستاره به چشم صبح

یا شبنم سپیده‌دمان آفتاب را

لبخند زد و گفت خب قرار بود من بخوانم تو گوش کنی؛

بی‌تابم آن چنان که درختان برای باد

یا کودکان خفته به گهواره تاب را


بایسته‌ای چنان که تپیدن برای دل

یا آن چنان که بال پریدن عقاب را


حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت 

چونان که التهاب بیابان سراب را


ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را


و گفت چشمهات را باز کن تمام شد. گفتم در خیال کردن هم ازاد نیستم شیخ؟ خندید که نخواندم که خیال کنی. گفتم بگذریم، حالا که اینطور شد به مناسبت بیت پنجم بگذار چند خطی نزار برایت بخوانم. با لبخند گفت که حتما؛ و گفتم کاملش یادم نیست و خواندم که؛
لو لم تکونی انت فی الواقع
کنت اشتغلت اشهرا و اشهرا علی الجبین الواسع
علی الفم الرقیق و الاصابع
کنت رسمت امراه مثلک یا حبیبتی شفافه الیدین
کنت علی اهدابها رمیت نجمتین
لکن من مثلک یا حبیبتی؟ این تکون؟ این؟
و گفت که احسنت معلوم است نزار عاشق تر است یا لااقل محبوبش زیباتر! گفتم شاید هم قیصر توانا تر است هر چه باشد قیصر است.
راستی داشتم می گفتم غذایمان از دهن افتاد...گفت تو که کردی برای کرمانشاه حتما چیزی بنویس...
  • ۹۶/۰۸/۲۳
  • Osfur

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">