ویت کنگ های کافه نشین
اینکه اینقدر خوبین که دستمو میگیرین و به زور میبرینم بیرون تا بهم یه هدیه مسخره بدین و بگین فکر کردیم تولدته و کلی بخندین خیلی خوبه اما اینکه من اینقدر ضایعم که اینطور راحت می فهمید حالم اینروزا خوب نیست خیلی بده. البته از اون بدتر اینه که سه دست فوتبال دستی رو پشت هم باختم و طبق معمول این من بودم که باید پول کافه رو حساب می کردم.:(
احساس دوری می کنم از خودم، و از بچه ها حتی، که تموم تلاششون رو می کنن حال من خوب باشه اما خب نمیشه. نمیشه....
+میگم اینکه چهار تا پسر که باهم کافه برن به نظرتون غیر عادی نیست؟ یه پسر یا دختر تنها که مرسومه، یه پسر و یه دختر هم مرسوم تر. دو پسر و یه دختر و دو دختر و یه پسر هم که تازگیا مد شده. اما مورد ما استثناییه انگار. و در همین حال بود که چهار تا پسر دیگه وارد کافه شدن:)
++و ایضا فروغ خوندیم چه فروغ خوندنی!(به اسلوب مفعول مطلق عربی)
+++سلام ماه میخواستم برم. با این برنامه بچه ها اونم هوا شد...
- ۹۶/۰۸/۳۰