اَلحَدیث الثانی وً العَشرون
سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۰ ب.ظ
و کتب رجل الی ابی ذر، رضی الله عنه: یا ابا ذر، اطرفنی بشئ من العلم.
فکتب الیه: ان العلم کثیر، ولکن ان قدرت ان لا تسئ الی من تحبه، فافعل.
(الحدیث ثانی العشرون من اربعین حدیث-روح الله الموسوی الخمینی)
مردی بود اهل علم، دانشجو بود و در پی یافتن، نامه ای به ابوذر نوشت که از علم مرا چیزی بیاموز.
ابوذر در جوابش خطی نوشت که: علم بسیار است، ولکن اگر می توانی نیازاری آنکه را دوست می داری، پس حتما چنین کن.
+مرا که هراس آزاردهنده بودن واژه ای از واژه هایم به سکوت می کشاند، و در خیال هم، چنان محتاط خیالت می کنم که گاه زانوهایم از هراس می لرزد؛ چگونه تو را بیازارم؟
و ای کاش اگر بر این کار مرا اختیاری هست جبرگرایان تاریخ بر حق باشند.
++گاهی با نهایت بی رحمی گوشه ای می نشینم و خود را به شکنجه می گیرم که اینها همه اش گذراست، می گذرد، بیخیال جوان! به درس و بحثت برس به فلسفه، حقوق جزا، مدنی را که آن همه دوستش داری...
اما اینها حرف مفت است. این را هم من می دانم هم تو. اما انگار این شکنجه گر گرامی باورش نمی شود.
باورش نمی شود که تو هستی. نمی روی. نخواهی رفت و می مانی.
باز با عصبانیت تحکم می کنم که تمامش کن.
اما باز هم بی فایدست.
اصلا باور کن نه علم کارساز است نه چیز دیگری. اینجا صحبت یک همصحبت یا یک معشوق برای رفع احساس نیاز به ابراز محبت نیست. اینجا حرف حرف یک چیز ناگزیر است.
ناگزیر!
می فهمی؟
(از یادداشت های شبانه ای که حاصل عقبگرد به دنیای خودکار و کاغذ است.)
- ۹۶/۰۷/۱۸