زبان پنجرهها را کسینمیفهمد
دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۰۵ ق.ظ
اینکه شب را نشود خوابید و چیزی بیهوا بیافتد روی سینه ات، مثل سنگ.
و اینکه بی وقفه فکر کنی، غرق شوی...
و یا اینکه چشمهات زیر نور مهتابی اتاق مطالعه قرمز شوند.
عادی است.
به غایت عادی است!
اما اینکه منتظر کسی باشی که بیاید و چیزی بگوید...
نه، مسلما این عادی نیست!
و اینکه کسی بیاید و چیزی بگوید...
غیر عادی ترین است!
به هر حال آدم باید شبی را که خوابش نمیبرد یکجوری صبح کند.
یکبار هم به اینطور؛
به غیرعادی ترین وجه..
+
++کاش روزم بارونی باشه...
- ۹۶/۰۹/۲۰