سیار
کم پیش میاید با کسی سر چیزی اینچنین حرف بزنیم؛
از عشق پرسید و برایش گفتم، نظری را که به گمانم معقول است اما نه چندان دلچسب.
« ما وقتی از کسی خوشمون میاد دقیقا از چیش خوشمون میاد؟ خب قطعا ویژگی هاش، اونم نه تمام ویژگی هاش، بلکه یه سری محدود از ویژگی هاش که برامون معیار و ملاکن. خب ویژگی های محدود هم قطعا تکرار پذیرن، در آدم های مختلف تو جاهای مختلف. می فهمی که چی میگم؟ مثلا میتونی بین این خیل آدمها خیلیا رو پیدا کنی که مطابق معیاراتن. خب پس میتونی از همشون خوشت بیاد. اما عشق! عشق این وسط حاصل تصادفه، ملاقات با اولین نفر از اون خیلیا. اونوقت تو یه چیزی از وجودت رو به اون یه نفر میدی که دیگه نداریش تا به نفر دوم بدیش. پس عشق منحصر به فرده؟! اینطور به نظر میاد، البته من هنوزم مطمئن نیستم، اما گمون نکنم بشه محکم گفت منحصر به فرده....میفهمی که؟!عشق به هر حال منطقا چندان هم منحصر به فرد به نظر نمیاد، اما میدونی، عاشق منحصر به فرده، تنها منحصر به فرد خود عاشقه... میفهمی که؟»
-اه...نفهم که نیستم! شاعر مجنون:)
+سرگردان...نامشخص...مشخص...به قول سیار، عاشق بود، گفت سیارم...
- ۹۶/۰۹/۲۵