تعطیلی
بعضی روزا حس میکنم نیاز به سکوت و خلوت دارم. یه نیاز شدید.
نیاز به تعطیلی در زمانی که بقیه تعطیل نیستن و میرن تا به تو یه خالی بودن لذیذ و سکوت دلچسب رو هدیه کنن.
پس اول صبح بعد از نماز وقتی میخوام بخوابم میگم منو برای کلاس بیدار نکنید.
و آروم تا نزدیک ظهر میخوابم،
بعد هم بند میشم به درس خوندن و مطالعه و باز سکوت دل انگیز.
اینطور روزا رو واقعا نیاز دارم. ماهی یه بار شاید و اگه بشه حتی بیشتر.
+تازگیا خیلی بد مینویسم، خیلی بد، برای همین میلی به نوشتن ندارم و صرفا به گزارهگویی های گاهگاه روزگار می گذرونم.
++چهارمین هفته است که ناهار نمیخورم. و کسایی که مدتی ندیدنم و بعد میبیننم میفهمن لاغر شدم. اما خب خودم راضیم. باید بعد از اینکه سرم خلوت تر ضد بیشتر ورزش کنم.
+++آخر هفته برنامه کویرنوردی بود. شب توی کویر میتونست فوق العاده باشه. اما باید وایسم و کارامو سامون بدم. و به علاوه حوصلش رو هم چندان ندارم.
++++دیشب چقدر کابوس دیدم، چقدر طولانی، چقدر وحشتناک...
- ۹۶/۱۰/۰۵