استاد: راز مطلب را برایتان عرض میکنم. ما الآن در ضمن عرایضمان گفتیم انسان طالب چیزی است که ندارد و از هر چیزی که دارد پس از مدتی سیر میشود. برخی روی همین حساب به قیامت ایراد میگیرند و میگویند بنابراین بهشت جای خسته کننده ای است، برای اینکه انسان آنجا همه چیز دارد و وقتی همه چیز را دارد انگار هیچ چیز ندارد.
این مطلب رازی دارد. چرا انسان یک چیز را تا ندارد میخواهد، و وقتی که دارد تا مدتی هنوز در همان حالتِ فکر نداشتن آن است و روزهای نداشتنش را به یاد میآورد، آن را دوست دارد، ولی همین که با آن خو گرفت و آن وضع روحیِ نداریِ او تبدیل شد به وضع جدیدی، اول سردی اوست؟ آیا واقعا انسان طالب نیستی است؟ قطعا طالب نیستی نیست و نمیشود بگوییم انسان دنبال نیستی میرود؛ انسان دنبال هستی است. پس چرا وقتی که آنرا پیدا میکند آن را نمیخواهد؟
اینجا از قدیم عرفای ما حرف بسیار بزرگی گفته اند که بسیار هم محکم است و آن این است که آن چیزی که انسان در این دنیا دنبالش میرود، سِرّ اینکه پس از رسیدن از آن سیر میشود این است که مطلوب واقعی اش نیست، نتوانسته سیرابش کند و نتوانسته آن غریزه را که طالب است اشباع کند. و الا اگر آن چیزی که انسان میخواهد، مطلوب واقعی او باشد و به آن برسد محال است از آن متنفر شود...
+بنا به گودریدز بیست و پنجمین کتابم بود که در سال میلادی جدید شروع و تمام کردهام. یعنی حدود ۸۰روز گذشته. و خب این هم حس خوبی دارد هم حسی بد. خوبیش برای آنکه لااقل جمع کتبی کرده ایم و بدیش اینکه متاسفانه؛ از جمع کتب نمیشود رفع حجب.
++هرچند استاد گل کاشته بود توی این کتاب، اما حیف، این حرفها، این پاراگراف ها که انسان را به وجد میآورد کسی را میخواهد که برایش بگویی، کسی که چشم هایش برق بزند و بعد از آنکه برداشتش را از متن گفت ذوقت دو چندان شود! _البته شاید هم نیاز کاذب است:)_
+++نوشتن اصالت ندارد، مثل دارو، بیماری است که اصیل است، درمان است که نیاز.
- ۰ نظر
- ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۵۷