- ۰ نظر
- ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۱۴
نزدیک ترین افراد به ما آنهایند که میشود بی ترس از ترسیدنشان، از مرگ برایشان گفت، از هراس کشندهی مرگ، از آرزو کردن گاه گاهش و از بی اعتنایی نهادینه شد پشت کله مان. آنها به ما اعتماد دارند، نمیترسند.
از حاجی بابا میگفتم؛ حاجی بابا هر وقت از مرگ میگوید مامان جون حسابی میترسد. هر وقت شب یلدا به قرار همیشه وصیت نامه مینویسد، مامان جون میترسد. هر وقت می گوید این عکس ها را بردارید، بعد از من با ارزش میشوند، مامان جون میترسد، نق میزند، درونش چیزی میشکند، خورد میشود. با خودم میگویم: «مامان جون از حاجی بابا دور است.»
نزدیک ترینها به ما، آنهایند که از مرگمان نمیترسند. وقتی میگوییم مرگ! مرگ! آه چه سعادتی! میزنند زیر خنده و میگویند میتواند هیجان انگیز باشد! بعد پا به پایت تصور میکنند. میکشندت، توی قبر میگذارندت، تلقینت را میگویند و قاه قاه میخندند؛ «چه حلوایی بپزد مادرت!»
راستی من به خودم چقدر نزدیکم؟ من به تو چقدر؟ مرگ به ما چقدر؟ راستی باید چقدر این دوری را تحمل کنم؟
بیچاره حاجی بابا، «چقدر از مامان جون دور است.»
[تو خیلی دوری، خیلی دوری، تو خیلی دوری، خیلی دور...]
زندگی همین است.
دیگر وقتش شده بپذیریم که زندگی بیشتر از آن که یک قطعه امبینت از نیلز فرام باشد یک تراک هوی متال تند است که آدم را میترساند.
زندگی، همین زندگی، اگر خوب نگاه کنی بیشتر یکی از آن سکانس های پرخون تارانتیو است تا درام های هپی اندینگ که توی رخت خواب تمام میشوند.
زندگی همین تلخی احمقانه بعد باخت است، بالا و پایین پریدن های عصبی و لذت نبردن از هیچ چیز.
«_میلاد چرا خوابمون نمیبره؟
_زندگی همین بی خوابیای ماست.»
زندگی همین است، و یکی نیست بگوید تا کی از زندگی حرف میزنید؟! کمی هم از مرگ بگویید!
[تیتر, نام تراک مشهور گروه متال slipknot است، The divel in I]
[همیشه از اینطور زندگی ترسیده ام، بیا از مرگ بگوییم.]
یعنی اگر سینه ی هر مردی را بشکافی بیشتر از یک قلب پیدا نمی کنی. زنها را البته نمی دانم ولی برای مردها قطعا همینطور است؛ خدا برای هیچ مردی دو قلب قرار نداده ... _اگر اینطور فکر می کنید_ اینها تنها چیزهایی است که به زبان می گویید!1 این یعنی کار تمام است اگر تملکه الهوی2، چون یک قلب بیشتر نداری و نتیجه ی طبیعی و تمامش این می شود که دیگر؛ لا العیش یحلو له و لا الموت یطلب2. نه زندگی شیرین خواهد بود نه مرگ را می خواهی! مثل گنجشکک گیر افتاده توی دست پسر بچه ی شری که عذاب مرگ را بچشد ولی خب کودک دارد بازی می کند، و چه کسی است که نداند بچه ها باید بازی کنند!؟2 ...والله یقول الحق و هو یهدی السبیل.1
1. سوره احزاب3-آیه4
2.قصیده ای است از قیس بن ملوح معروف به مجنون لیلی:
لو کانَ لی قلبان لعشت بواحدٍ
و ترکت قلباً فی هواک یعذبُ
لکنَّ لی قلباً1 تملکه الهوی
لا العیش یحلو لَهُ ولا الموت یطلب
کعصفورة فی کف طفلٍ یضمها
تذوق عذاب الموت والطِفل یلعب
3.وی به جرم تفسیر هرمونتیک قرآن ناظر به اشعار عرب جاهلی تکفیر گردیده و تحت پیگرد قرار گرفته است.
بعد از تجربه کلی برنامه شکست خورده به این نتیجه رسیدم که بیشتر از اینکه نیاز به اراده و انگیزه تو کارام داشته باشم به این نیاز دارم که بدونم کجام و قراره به کجا برسم. البته اراده و انگیزه لازمه ی هر برنامه ایه ولی فکر نکنم بشه توی یه فضای مبهم، بدون اینکه بدونیم کی هستیم و چی قراره بشیم برامون انگیزه ای ایجاد شه _البته باید تاکید کنم که انگیزه ی واقعی و پایدار منظورمه_.
پس تصمیم گرفتم در حین اینکه هیچ وقت از حرکت نمی شینم _که نشستن همانا و راکد شدن همانا_ شروع کنم به تجزیه وضع موجود، به علاوه ی تحدید وضع مطلوب. در همین جهت هم چالش های حل نشده زندگیمو تصمیم گرفتم بهتر بشناسم. و راه های جذابی هم برای شناختنشون پیدا کردم.
حالا بعد از حدود چند ماه از اون تصمیم و انجام یه سری کارا شاید گفتنشون هم یه واگویه ی مفید برای خودم باشه تا بهتر ببینمشون هم اینکه شاید از شما کسی چیز بهتری سراغ داشت و مضایغه نکرد.
قسمت اول: خواب:)
اچیزی که برای من واقعا یه ابرچالشه! چیزی که من هیچ وقت براش رویه مشخص و ثابتی نداشتم و همیشه از بیخوابی و بدخوابی رنج کشیدم. البته برای اصلاحش هم کم زحمت نکشیدم ولی خب، هیچ وقت موفقیت قابل قبولی به دست نیاوردم:(
پس بنا بر همون چیزی که بالا گفتم سعی کردم مشکل رو بشناسم:)
و این دو تا نمودار _البته نمودارهای دیگه هم هست ولی اهمشون همین دو تاست_ حاصل یک ماه ثبت ساعات خوابمه و یکی از معدود استفاده های مفید من از تکنولوژی! هر چند ثبت مستمر ساعات خواب شاید کار دشواری باشه و گاهی خیلی ملال آور بشه، ولی به نظرم می ارزه نهایتا یه همچین نمودارهایی ازش در بیاد.
خب حالا من یه سری اطلاعات دارم، باید با توجه به کلی از متغیرهای متفاوت تجزیه و تحلیلشون کنم و سعی کنم ناظر به طرحی که از الگوی خواب مناسب توی ذهنمه یه تغییرات مختصر به مرور زمان توی این اوضاع ایجاد کنم و بعد باز ارزیابی کنم که چقدر موفق بودم و اگه نبودم چرا؟ و باید کمی هم بیشتر درباره الگوی مطلوب فکر کنم و طی مسیر به یه الگوی مشخص و دقیق برسم.
گمونم اینطوری طی کردن راه هرجند ممکنه خیلی طول بکشه ولی از دور باطل زدن قطعا بهتره:)
+اگه می خواید بدونید اپ بالا چیه و اگه احیانا می خواید نصبش کنید می تونید به این لینک برید یا sleep bot رو توی کافه بازار یا پلی استورتون جستجو کنید.
++همیشه فکر میکردم خیلی بیشتر از این حرفا میخوابم، ولی میانگین خوابم ۷.۱ شده تو این ماه، این یعنی جای امیدواری هست هنوز:)